سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شاپرک

 

با همه ی لحن خوش آوائیم

دربه درکوچه ی تنها ئیم

ای دوسه تاکوچه زمادورتر

نغمه ی توازهمه پرشورتر

کاش که این فاصله را کم کنی

مهنت این قافله را کم کنی

کاش که همسای? ما میشدی

مایه ی آسایه ی ما میشدی

هرکه به دیدارتونایل شود

یکشبه حلال مسایل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ی مارا عطشی دست داد

نام توبردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام توآرامه ی خان من است

نامه ی توخط امان من است

ای نگهت خواستگه آفتاب

برمن ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداززچشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یارومددکارما

کی وکجا وعده ی دیدارما

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارم

به هوای دیدن توهوس حجازدارم

به مکه آمدم ای عشق تاتورابینم

تویی که نقطه ی عطفی به جام آئینم

کدام توسیه مشعرکدام کنج منار

به شوق وصل تودرانتظاربنشینم

روامبادکبربندات نظرنکنی

روامباد که ارباب جزتوبگزینم

چو روکنی به رهت

درد و رنج نشناسی


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 11:25 صبح توسط شاپرک نظرات ( ) |

 

گفتم: روی شیشه های زندگی لکه هاییست که جلوی چشم های ما را می گیرد.

گفتی: ما در رعایت حال شما کوتاهی  نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم.

گفتم: خسته ایم.

گفتی: از خدا بترسید و کارها را به ما واگذار کنید.

گفتم: پس کی می آیی؟

گفتی: فرج موکول به اراده ی خداوند است، و هرکس برای ظهور ما وقت تعیین کند دروغگوست.

حالا منم و خیال تو؛ که روز ها و شب های پاییز را امیدوار می کند  

و این واژه های نور را به آغوش می کشم تا جمعه ی آمدنی!


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 11:10 صبح توسط شاپرک نظرات ( ) |


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 3:10 صبح توسط شاپرک نظرات ( ) |


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 2:38 صبح توسط شاپرک نظرات ( ) |

باز هم جمعه شد و غصّه ی من تازه شده                     
درد این بی خبری بی حد و اندازه  شده
باز هم جمعه شد و چشم به ره مانده شدم                     
باز از دوری تو خسته و درمانده شدم
باز هم جمعه شد و از تو خبر نشنیدم                           
باز از بی خبری های دلــــم نالــیدم
باز هم درد فراقـت   کـمرم را خم  کرد                        
باز  دوری  تو چشمان مرا پر نم  کرد
باز  هم جمعه شد و چشم به در منتظرم                       
شاید  آورد صبا از مه رویت  خبرم

 شعر از : خانم سمیه ثابت قدم


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 2:22 صبح توسط شاپرک نظرات ( ) |

……..خدایا، هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا، هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم، چه گناه نابخشودنی است.

خدایا، نگذار دروغ بگویم زیرا دروغ، ظلم کثیفی است.

خدایا، محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم زیرا تهمت، خیانت ظالمانه ای است.

خدایا، ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد.

خدایا، راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی احترامی به یک انسان، همانا کفر

خدای بزرگ است.منبع وبلاگ ثاقب


نوشته شده در چهارشنبه 91/3/31ساعت 4:15 صبح توسط شاپرک نظرات ( ) |


نوشته شده در یکشنبه 91/3/28ساعت 2:22 صبح توسط شاپرک نظرات ( ) |


نوشته شده در شنبه 91/3/27ساعت 2:32 صبح توسط شاپرک نظرات ( ) |


دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان

بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم

باری علاج شوق گریبان دریدن است

شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت

خورشید من برآی که وقت دمیدن است

بوی تو ای خلاصه گلزار زندگی

مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است .

بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو

هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

تقدیر غصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به دام هرس گشت آشنا

روزی « امین » سزا لب حسرت گزیدن است .

سروده:مقام معظم رهبری


نوشته شده در شنبه 91/3/27ساعت 12:15 صبح توسط شاپرک نظرات ( ) |


نوشته شده در جمعه 91/3/26ساعت 4:10 عصر توسط شاپرک نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak