شاپرک
جان عمو برای حرم فکر آب کن رفع عطش ز عترت ختمی ماب کن سقای تشنگان حریم خدا تویی از بحر تشنگان حرم، فکر ناب کن ای یادگار فاتح و خیبر، عنایتی راه شریعه بسته شده، فتح باب کن هرگز مباد از سر ما سایه ی تو کم یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن چشمم به دست توست، که دست خدا بود دستم به دامنت، برو پا در رکاب کن گر لحظه ای دگر نرسد آب در حرم اصغر ز دست می رود اینک شتاب کن یا از فرات جرعه ی آبی به او رسان یا طفل شیرخواره ی ما را به خواب کن مولای ما نمونهی دیگر نداشته است اعجاز خلقت است و برابر نداشته است وقت طواف دور حرم، فکر می کنم این خانه بیدلیل ترک بر نداشته است دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینهای برای پیامبر نداشته است سوگند می خورم که نبی شهر علم بود شهری که جز علی در دیگر نداشته است طوری ز چارچوب، در قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود یا جبرئیل واژهی بهتر نداشته است چون روز، روشن است که در جهل گم شده است هر کس که ختم ناد علی بر نداشته است این شعر استعاره ندارد برای او تقصیر من که نیست برابر نداشته است (سید حمید رضا برقعی) نگاه کودکی ات دیده بود قافله را بغض راه گریه را میبندد و دریای اشک- با خودت در گوشهای از خانه خلوت میکنی کوچهها دلتنگیات را صد برابر میکنند ناگهان در خواب میبینی سواری سبز پوش- با تبسمهای معصومانه میگوید بیا- چارهای دیگر نمیماند بجز تسلیم محض ترس داری پلکها را روی هم بگذاری و (عبدالحسین انصاری) آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان آنجا که خادمینش از روی زایرینش خورشید آسمانها در پیش گنبد او رویای ناتمامم ساعات در حرم بود وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا (سید حمیدرضا برقعی) آن شب زمین هوای بهشتی دوباره داشت پس آمدیم و زائر آن بی نشان شدیم یعنی که تا مدینه رسیدیم باشما دلم هواى بقیع دارد و غم صادق عزا گرفته دل من ز ماتم صادق دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم زنم به سینه که آمد محرم صادق سلام من به بقیع و به تربت صادق سلام من به مدینه به غربت صادق سلام من به مدینه به آستان بقیع سلام من به بقیع و کبوتران بقیع سلام من به مزار معطّر صادق که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع سلام من به ششم ماه فاطمىّ بقیع سلام من به گل یاس هاشمىّ بقیع ز غربتش چه بگویم که سینه ها خون است براى صادق زهرا مدینه محزون است دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت که ذکر غربت لیلى حدیث مجنون است همان که غربتش از قبر خاکى اش پیداست امام صادق شیعه سلاله زهراست ز بسکه کینه و غربت به هم موافق شد هدف به تیر جسارت امام صادق شد همان که فاطمه را بین کوچه زد گویا ز کینه قاتل این پیرمرد عاشق شد امام پیر و کهنسال شیعه را کشتند امان که روح سبکبال شیعه را کشتند براى فاطمه از بى کسى سخن مى گفت براى مادرش از غربت وطن مى گفت به خاک حجره اش از سوز سینه مى غلطید پسر به مادر خود از کتک زدن مى گفت از آن شبى که زد او را ز کینه اِبْنربیع دوانده در پى اش اندر مدینه ابنربیع فضاى شهر مدینه بیاد او تار است هنوز سینه آن پیر عشق خونبار است هنور مى کشد او را عدو به دنبالش هنوز هم ز عدویش دلش به آزار است هنوز تلخى کامش به حسرت شهدى است هنوز چشم دلش به رسیدن مهدى است سایت شیعتی به دعا کنم تمنا، همه شب که تا بیایی که مگر شبی اجابت، کندم گره گشایی ز جمال تابناکت، که جهان کند فروزان چه شود که دیده ی ما، برسد به روشنائی من بی نوا چه دارم، که محبت تو ورزم مگر آن که خود زاحسان، در مرحمت گشایی تو وحشمت و امیری، من و حاجت و فقیری چه کنم اگر نیایم، به درت پی گدایی دل عاشقان مسکین، به هوای تو زند پر که مگر در آخرین دم، به کنارشان بیایی دل هجر دیده ی من، سر وصل دوست دارد چه دهم به دل تسلا، به دلی چنین هوایی دل از این بود غمینم، که چرا تورا نبینم به جمال مصطفایی، به جلال مرتضایی شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او صبح سفید همچو دل شب سیاه بود دانی چرا جبین علی را شکافتند؟ زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود خونش نصیب دامن محراب کوفه شد آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید اشک شبش به غربت روزش گواه بود دستش برای مردم دنیا نمک نداشت عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود همصحبتی نداشت که در نیمههای شب حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود مولا پس از شهادت زهرا غریب شد زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود وقتی که از محاسن او میچکید خون عباس را به صورت بابا نگاه بود «میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود استاد سازگار
گاه گاهی میشود دلتنگی از حد بگذرد
سیل افکاری که از ذهنت نباید، بگذرد
پافشاری میکند از آخرین سد بگذرد
تا مگر این لحظههای تلخِ ممتد بگذرد
گرچه گاهی اتفاقی هم بیفتد، بگذرد
با اناری سرخ در دستش میآید بگذرد
یک شبی مهمان ما هرچند که بد بگذرد
کیست که از دعوت اولاد احمد(ص) بگذرد
خواب باشی و قطار از شهر مشهد بگذرد
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدا را، نقاره میزند طوس
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس
باقی عمر اما افسوس بود و کابوس
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس...
آغوش آسمان به بغل ماهپاره داشت
چشمان ابر روی زمین را گرفته بود
هر قطره با خودش سبدی پرستاره داشت
دست ملک قصیده ای از نور می نوشت
واژه به واژه حرف غزل استعاره داشت
باز عطر سیب و بوی بهار و شمیم یاس
بر بارش دوباره کوثر اشاره داشت
این بار حق به دامن موسی عطا نمود
آن کوثری که بال ملک گاهواره داشت
این سیب سرخ سیب بهشت پیمبر است
این دختر یگانه موسی بن جعفر است
مثل بهار بود هوای رسیدنت
باران چکید از رد پای رسیدنت
در پشت درب خانه تان جمع میشوند
خیل فرشتگان که برای رسیدنت_
-آماده اند از طرف ذات کردگار
خود را فدا کنند فدای رسیدنت
خاک بهشت بهر قدمگاه تو کم است
آغوش نجمه بود سرای رسیدنت
قلب برادرت ز تب شوق آب شد
در التهاب ثانیه های رسیدنت
در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن
گلخنده امام رضا را نگاه کن
از آن زمان که خواهر سلطان ما شدی
بانو ، شما ملیکة ایران ما شدی
از آسمان وجود تو بر ما نزول کرد
تا کوثر دوباره قرآن ما شدی
منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت
وقتی که آمدی تو و مهمان ما شدی
با هر قدم به سینه ما جا گرفته ای
یعنی تو صاحب دل ما جان ما شدی
بانی خیر و برکت این خطه گشته ای
وقتی نسیم سبز بیابان ما شدی
یعنی فقط نه جزء محبان حیدریم
«از شیعیان کشور موسی بن جعفریم»
وقتی تویی که آینه ذات کوثری
زیبد به خادمان حریمت پیمبری
عصمت به پای عصمت تو سجده می کند
معصومه ای و عصمت کبرای دیگری
ای زینبی که عالمه بی معلمی
زین رو کنی به شهر خودت علم پروری
ما هرچقدر شعر و غزل نذرتان کنیم
تو بازهم از آنچه که گفتیم برتری
بی تو کمیت محشریان لنگ می شود
یک وقت اگر که روی به محشر نیاوری
زهرا شدی و شمس فروزان شیعه ای
زهرا شدی و روز قیامت شفیعه ای
خود ظلمتیم ، اگرچه سپیدیم با شما
یأسیم اگر ، سراسر امیدیم با شما
مست اجابتند دعاها کنارتان
ما حاجت نداده ندیدیم با شما
وقتی حدیث ها تو را حرف می زنند
جز وصف فاطمه نشنیدیم با شما
در قاب عکس خالی آن قبر گمشده
تصویری از بهشت کشیدیم با شما
امشب که عشق می پرد از کنج سینه ام
در محضر تو زائر شهر مدینه ام
شاعر:محمد بیابانی
Design By : Pichak |